سالها به بنیانگذاران توصیه میشد که در اینستاگرام حضور فعال داشته باشند، در لینکدین چهرۀ برند خود را به نمایش بگذارند، با اصالت ظاهر شوند، صحبت کنند و با مخاطبان تعامل برقرار کنند. اما اخیراً شاهد تغییری اساسی هستیم. عصر دیجیتال، با تمام وعدههای ارتباطی و دردسترس بودنش، اغلب به عصر حواسپرتی دائمی، اضافه بار اطلاعاتی و اضطراب ناشی از مقایسههای بیپایان تبدیل شده است. در حالی که زمانی بر اهمیت حضور آنلاین و تعامل مستقیم با مخاطبان تأکید میشد، اما اکنون شاهد ظهور روندی متضاد هستیم: «گریز از واقعیت» یا Escapism.
این تغییر فقط به معنای کاهش حضور در شبکههای اجتماعی یا جستوجوی گاه به گاه سرگرمی نیست. «گریز از واقعیت» به یک پدیدۀ فراگیر تبدیل شده است و در فرهنگ، رفتار مصرفکننده و استراتژیهای بازاریابی نفوذ کرده است. مصرفکنندگان که از هجوم مداوم پیامها، تبلیغات و درخواستها خسته شدهاند، به طور فزایندهای به دنبال فضاهایی هستند که بتوانند در آنها از شلوغی و پیچیدگی دنیای دیجیتال برای مدتی، جدا شوند.
این تغییر نگرش پیامدهای عمیقی برای برندها و بازاریابان دارد. دیگر کافی نیست که فقط توجه مخاطبان را به هر قیمتی جلب کنیم؛ در عوض، باید تجربیاتی را خلق کنیم که به افراد امکان میدهد تا به آرامش، سرگرمی یا هدفشان برسند. این تغییر رویکرد مستلزم درک عمیقی از انگیزههای روانشناختی نهفته در گریز از واقعیت و نحوۀ استفادۀ از آن برای ایجاد ارتباطات معنادار با مصرفکنندگان است. این مطلب از ویپدیا رو به موضوع گریز از واقعیت و چشماندازی که برای بازاریابان و تبلیغاتچیها ایجاد میکند، اختصاص دادهایم.
گریز از واقعیت در روانشناسی به چه معناست؟
در روانشناسی، گریز از واقعیت به معنای تلاش برای یافتن سرگرمی و دوری از جنبههای ناخوشایند زندگی است. این مکانیسم دفاعی، به افراد کمک میکند تا به جای مواجهه با مشکلات، به طور موقت از آنها فاصله بگیرند. در بازاریابی مدرن، این مفهوم به بیتوجهی مصرفکنندگان به پیامهای تبلیغاتی و تلاش برندها تعبیر میشود. به عبارت دیگر، مصرفکنندگان با نادیده گرفتن خبرنامهها، رد کردن تبلیغات، بیتوجهی به اینفلوئنسرها و استفاده از مسدودکنندههای تبلیغاتی، به دنبال خاموش کردن صدای «این را بخر»، «آن را دنبال کن» و «همین حالا تعامل کن» هستند.
گریز از واقعیت در بازاریابی چیست؟
در بهترین حالت، گریز از واقعیت در بازاریابی، فرمول و راهکار تبدیل برندها به درگاههایی است که مخاطب را به دنیایی بهتر از دنیای کنونیاش هدایت میکنند. این امر نمیتوان صرفاً داستانسرایی دانست؛ بلکه نوعی «زندگی کردن» در داستان است.
ما دنیاهای فراگیر، تصاویر رویایی و جهانهای سینمایی خلق میکنیم. تجربیاتی طراحی میکنیم که به افراد اجازه میدهد شغل، صندوق ورودی ایمیل، اجارهبها و توجه رو به زوال ناشی از الگوریتمها را فراموش کنند. برندها با پلتفرمهای بازی همکاری میکنند، کمد لباسهای دیجیتال میسازند و کمپینهای سورئال راهاندازی میکنند. این زیباییشناسی کاملی است که میتوانید در آن غرق شوید و برای مدتی واقعیت زندگی خودتان را فراموش کنید. درواقع، گریز از واقعیت در بازاریابی، نوعی دعوت ضمنی است که میگوید: «بیا با ما در دنیای زیبا و دوستداشتنی موردنظرت ناپدید شو.» بدون اینکه هیچ فشاری برای فروش یک محصول به مخاطب وارد شود.
گریز از واقعیت: مکانیسم دفاعی مصرفکننده در برابر بازاریابی
همانطور که اشاره شد، بازاریابان اغلب گریز از واقعیت را به عنوان ابزاری برای ایجاد حس و حال و فروش خیالپردازی به کار میگیرند. اما چه میشود اگر همین گریز از واقعیت، به سلاحی در دست مصرفکنندگان برای مقابله با تلاشهای بازاریابی تبدیل شود؟ این پارادوکس ناخوشایند، قواعد بازی را به کلی دگرگون میکند. حال، چالش اصلی این است که چگونه خود به گریزگاهی جذاب تبدیل شویم، نه منبع مزاحمتی که مخاطبان از آن دوری میکنند.
در واقع، به عنوان بازاریاب، اغلب در تلاش برای خلق و ارائۀ تجربیاتی هستیم که مخاطب را از واقعیتهای روزمره دور کرده و به دنیایی از احساسات و تخیلات ببرد. این تلاش میتواند در قالب تبلیغات جذاب، داستانسراییهای گیرا، خلق فضاهای مجازی و یا حتی طراحی محصولات و خدماتی باشد که حس خاصی را در مخاطب ایجاد میکنند. ما به دنبال این هستیم که با استفاده از ابزار گریز از واقعیت، توجه مخاطب را جلب کرده، او را درگیر کرده و در نهایت، او را به سمت برند خود جذب کنیم.
اما روی دیگر سکه این است که مصرفکنندگان نیز به طور فزایندهای از همین ابزار گریز از واقعیت برای مقابله با هجوم تبلیغات و پیامهای بازاریابی استفاده میکنند. آنها با استفاده از فناوریهای مختلف مانند مسدودکنندههای تبلیغاتی، فیلترهای شبکههای اجتماعی و حتی با انتخاب رسانههایی که کمترین میزان تبلیغات را دارند، سعی میکنند خود را از این هجوم در امان نگه دارند.
به عبارت دیگر، مصرفکنندگان با گریز از واقعیت تبلیغات، به دنبال حفظ آرامش و تمرکز خود هستند.
این پارادوکس، چالشی اساسی را برای بازاریابان ایجاد میکند. از یک سو، به عنوان بازاریاب، برای جذب مخاطب، نیازمند استفاده از ابزار گریز از واقعیت هستیم. اما از سوی دیگر، استفادۀ بیش از حد و نامناسب از این ابزار، میتواند منجر به واکنش منفی مخاطب و تلاش او برای دوری از برند ما شود. در این شرایط، سوال اصلی این است که چگونه میتوانیم تعادلی بین این دو وجه متضاد ایجاد کنیم؟ چگونه میتوانیم از گریز از واقعیت به عنوان ابزاری برای جذب مخاطب استفاده کنیم، بدون اینکه به منبع مزاحمتی برای او تبدیل شویم؟
به نظر میرسد که پاسخ این سوال، در درک عمیقتر از نیازها و خواستههای مخاطب نهفته است. بازاریابی موفق در عصر گریز از واقعیت، نیازمند خلق تجربیاتی است که نهتنها جذاب و سرگرمکننده باشند، بلکه به مخاطب احساس ارزشمندی، احترام و آرامش نیز بدهند. به جای تمرکز صرف بر فروش محصول یا خدمت، باید به دنبال ایجاد ارتباطی معنادار و پایدار با مخاطب باشیم. ارتباطی که در آن، برند ما به عنوان یک دوست و همراه قابل اعتماد، در کنار او باشد، نه صرفاً یک منبع تبلیغاتی مزاحم.
اما نکتۀ ظریف دیگری نیز این وسط وجود دارد که توجه به آن ضروری است: هرچه بیشتر به گریز از واقعیت تکیه کنیم، خطر ایجاد خستگی ناشی از خیالپردازی افزایش مییابد. اگر هر برندی در حال ساخت کمپینهای CGI مسحورکننده، داستانهای تولید شده توسط هوش مصنوعی و خلق دنیاهای فراگیر باشد، در نهایت همه چیز در هم میآمیزد و تمایز خود را از دست میدهد. وقتی همه در حال ارائه گریز از واقعیت هستند، دقیقاً به کجا فرار میکنیم؟ اینجاست که تنش بین خیال و خستگی، بین گریز از واقعیت و اصالت، خود را نشان میدهد.
گریز از واقعیت نوعی علامت فرسودگی یا نوعی سوخت جدید؟
همانطور که گزارش «حقیقت دربارۀ گریز از واقعیت» شرکت مککان نشان میدهد، گریز از واقعیت صرفاً مکانیزمی برای بیحس کردن درد واقعیت نیست، بلکه یک میل جهانی است؛ به طوری که 91درصد از مردم در سراسر جهان اظهار داشتهاند که گهگاه نیاز به فرار از واقعیت دارند. این یک اقتصاد 9.7 تریلیون دلاری است که پیشبینی میشود تا سال 2028 به 13.9 تریلیون دلار برسد. سفر، سرگرمی، بازی و حتی خردهفروشی؛ امروزه هر صنعتی، خواه آگاهانه یا ناآگاهانه، در تجارت گریز از واقعیت فعالیت میکند.
صنعتیسازی Escapism با هوش مصنوعی
هوش مصنوعی نه تنها گریز از واقعیت را ممکن ساخته، بلکه آن را صنعتی نیز کرده سات. اما آیا این روند اجتنابناپذیر بوده است؟ مطمئناً، انسانها همواره به دنبال راهی برای فرار از واقعیت بودهاند. تئاتر باستانی، افسانهها و حتی مراسمهای مذهبی، همگی اشکالی از گسستن از دنیای روزمره بودهاند. اما امروزه، گریز از واقعیت ابعاد گستردهتری یافته است.
CGI، هوش مصنوعی، فیلترهای تیکتاک و واقعیت مجازی، ابزارهایی هستند که به هر برندی امکان میدهند دنیاهای کاملی خلق کنند. شما دیگر فقط کفش ورزشی نمیفروشید، بلکه یک حس و حال، یک سبک زندگی و یک خیالپردازی را به مخاطب عرضه میکنید. هر تبلیغ یک درگاه است و هر پست در شبکههای اجتماعی، یک راه ورود به دنیایی جدید. حتی مفهوم «اصالت» نیز به نوعی نمایش تبدیل شده است. بنیانگذاران از ساختن شرکتها به ساختن برندهای شخصی روی آوردهاند. دیگر تولید محصولات عالی کافی نیست، بلکه خود شما باید به یک «محصول» تبدیل شوید.
آیا گریز از واقعیت صرفاً یک مُد زودگذر است؟
آیا متاورس را به خاطر دارید؟ مردم فقط NFT نمیخریدند، بلکه زمین میخریدند؛ قطعات واقعی در شهرهای دیجیتال. برخی از آنها واقعاً به این ایده باور داشتند و برخی دیگر صرفاً به دنبال موج تبلیغاتی آن بودند. اما در هر صورت، پیام واضح بود: گریز از واقعیت دیگر یک پدیده حاشیهای نیست، بلکه به یک جریان اصلی تبدیل شده است. و ناگهان، گریز از واقعیت به خودآگاهی رسید و به تقلیدی از خود تبدیل شد.
همه به دنبال راهی برای فرار از واقعیت بودند، اما هیچکس نمیپرسید که اصلاً چرا در حال فرار از واقعیت هستیم. بنابراین، باید بپرسیم: آیا گریز از واقعیت نتیجۀ این همه فناوری است؟ یا دلیل اصلی ما برای ساختن و توسعۀ بیشتر این فناوریهاست؟
Escapism: فرصتی جدید برای بازاریابان و تبلیغاتچیها
برای بازاریابان، گریز از واقعیت یک فرصت جدید است. دیگر کافی نیست که فقط مزاحم مخاطب شوید یا به دنبال «وایرال» شدن باشید یا تظاهر کنید که بنیانگذار شما هر روز صبح برای پست گذاشتن در لینکدین هیجانزده است. در عوض، باید از اینجا شروع کنید که: مشتریان شما از چه چیزی میخواهند فرار کنند؟ آرزو دارند زندگیشان چگونه باشد؟ لحظات کوچکی که برند شما میتواند در آن تسکین یا حتی بازآفرینی به مخاطبان ارائه دهد، کجا هستند؟
چارچوب مککان گریز از واقعیت را به چهار بخش تقسیم میکند:
- تسکین خرد (Micro Relief): لذتهای کوچک (مانند یک لیست پخش صبحگاهی).
- تسکین کلان (Macro Relief): تعطیلات بزرگ (مانند یک استراحتگاه لوکس).
- تجدید خرد (Micro Renewal): جرقههای کوچک رشد (مانند یک سرگرمی جدید).
- تجدید کلان (Macro Renewal): تحول عمیق (مانند تغییر شغل).
امروزه، هوشمندترین برندها محصول نمیفروشند، بلکه «اجازۀ دسترسی به احساس خوب» داشتن را میفروشند. و در دنیایی که پر از چالش است، این امر بسیار ارزشمند تلقی میشود.
گریز از واقعیت در مقابل لذت از دست دادن (JOMO)
تمام اشکال گریز از واقعیت به معنای غرقشدن در خیالپردازی نیستند. گاهی اوقات، گریز از واقعیت به شکل سکون، سکوت و انتخاب برای آفلاینشدن ظاهر میشود. اینجاست که پدیدۀ «لذت از دست دادن» (JOMO – Joy of Missing Out) وارد عرصه میشود؛ یک تغییر فرهنگی که در آن افراد دیگر از نادیده گرفتن مهمانیها، بیتوجهی به ترندها یا عدم همراهی با الگوریتمها شرمنده نیستند.
به عبارت دیگر، JOMO نوع آرامتری از گریز از واقعیت است؛ نه فرار به سوی خیالپردازی، بلکه فرار از هیاهوی اخبار و شبکههای اجتماعی. JOMO به معنای پس گرفتن توجه و تعیین مرزها توسط افراد است.
این وضعیت برای برندها یک تناقض ایجاد میکند: چگونه به افرادی دسترسی پیدا کنیم که عمداً غیرقابل دسترس هستند؟ اینجاست که گریز از واقعیت از یک سبک بصری به یک طرز فکر استراتژیک تغییر ماهیت میدهد. بهترین شیوۀ بازاریابی فقط سرگرمکننده نیست، بلکه محترمانه است. به افراد فضای تنفس میدهد. به چیزی تبدیل میشود که آنها هنگام قطع ارتباط انتخاب میکنند، نه چیز دیگری که باید کنار بگذارند. JOMO ضد برند نیست، اما قطعاً ضد مزخرفات و تبلیغات دروغین است. و برندهایی که این موضوع را درک کنند، در عصر گریز از واقعیت پیروز خواهند شد.
آیندۀ گریز از واقعیت در بازاریابی
گریز از واقعیت تعابیر متعددی دارد. میتواند احساسی، روانشناختی یا فناورانه باشد. میتواند یک نیاز، یک روند، یک استراتژی بازاریابی یا آینهای باشد که در مقابل جامعهای خسته قرار گرفته است.
شاید گریز از واقعیت یک اشتیاق جهانی برای قطع ارتباط با دنیای دیجیتال باشد. شاید صرفاً کنجکاویای باشد که در لباس بینش و آگاهی پنهان شده است. شاید ما، به عنوان بازاریاب، کل این مفهوم را ساختهایم تا تغییر رویکرد از اصالت پرهزینه به سوی خیالپردازی مقیاسپذیر را توجیه کنیم. هر چه که هست، برندها در حال واکنش نشان دادن به این موضوع هستند. برخی با تمام قوا وارد دنیاهای غیرواقعی تولید شده توسط هوش مصنوعی میشوند. برخی دیگر به داستانسرایی اصیل و انسانی پایبند میمانند. تعدادی نیز سعی دارند هر دو رویکرد را با هم ترکیب کنند.
پس هر نامی که میخواهید بر آن بگذارید: گریز از واقعیت، نوآوری، خستگی از زیباییشناسیهای تکراری، یا بازترکیب واقعیت. اما یک چیز واضح است: آنچه که ما «گریز از واقعیت» مینامیم، ممکن است صرفاً یک واقعیت دیگر باشد.
Escapism واقعی است و هوش مصنوعی آن را به ارمغان آورده است
مردم میخواهند فرار کنند. این مسئله کاملاً واضح است. ما دیگر به دنیای فیزیکی خود محدود نیستیم. میتوانیم به زندگی دیگری سرک بکشیم، خودمان را با فیلترها بهتر نشان دهیم و هر زمان که بخواهیم وارد یک دنیای رویایی دیجیتالی شویم. از گردشگری خواب گرفته تا داستانهای تخیلی و واقعیتهای تولید شده توسط هوش مصنوعی، گریز از واقعیت در حال وقوع است.
این امر کاملاً واقعی و برای بسیاری از افراد ضروری است. اگر با این دیدگاه موافق هستید، باید براساس آن نیز عمل کنید؛ چه بهعنوان یک برند، چه بهعنوان یک آژانس تبلیغاتی یا یک تبلیغکننده. اگر بازاریابی شما هنوز هم فریاد میزند تا توجه جلب کند، وقت آن رسیده که سکوت کنید. اگر برند شما هنوز هیچ نوع گریز از واقعیتی ارائه نکرده است، همین حالا باید دست به کار شوید و به مردم چیزی برای رویاپردازی بدهید، حتی اگر فقط برای یک لحظه باشد.
آیا گریز از واقعیت تنها یک کنجکاوی ساده و بچگانه است؟
دیدگاه دیگری در مورد Escapism نیز وجود دارد: شاید ما از واقعیت فرار نمیکنیم، بلکه صرفاً مجذوب آنچه اکنون ممکن است، شدهایم. ما از چیزی فرار نمیکنیم، بلکه به سوی تازگی میدویم. پتانسیل خلاقانۀ محض هوش مصنوعی هیجانانگیز است و شاید این امر گریز از واقعیت نباشد؛ بلکه تنها یک کنجکاوی ساده باشد. مشکل این است که کنجکاوی محو میشود، همیشه منجر به تبدیل مخاطب به مشتری نمیشود و پس از مدتی شور و اشتیاق آن فروکش میکند.
اما بیایید کنجکاوی را با گریز از واقعیت اشتباه نگیریم. هنگامی که جذابیت اولیه از بین برود، هنگامی که فیدهای همه با همان هنر هوش مصنوعی، همان تصاویر رویایی و همان کپیهای زیباییشناختی پر شود، چه چیزی باقی میماند؟ وقتی تب و تاب فروکش کند، آیا مخاطبان هنوز هم میخواهند «فرار» کنند؟ یا دوباره به دنبال چیزی واقعی خواهند بود؟
حرف آخر: ماندگاری Escapism با گذر زمان مشخص میشود
شاید همۀ مواردی که در این مطلب به آنها اشاره کردیم، درست باشند. شاید هم هیچکدام درست نباشند. واقعیت این است که گریز از واقعیت ماهیتی سیال، درهم و برهم و در حال تکامل دارد. اما آنچه واضح است این است که برندها در حال حاضر به Escapism واکنش نشان میدهند.
اما موفقترین برندها آنهایی هستند که گریز از واقعیت را با اعتماد واقعیت ترکیب میکنند. درحالی که برخی دیگر تماماً به زیباییشناسی مصنوعی روی میآورند، برخی دیگر نیز بر صدای انسانی تأکید بیشتری میکنند و برخی نیز سعی میکنند تا هر دو رویکرد را با هم ترکیب کنند.
بنابراین، خواه گریز از واقعیت یک نیاز فرهنگی باشد یا یک عارضۀ جانبی فناوری یا یک روند ساختگی، یک چیز قطعی است: نامیدن آن به عنوان گریز از واقعیت در حالی که ممکن است صرفاً «یک واقعیت دیگر» باشد، جذاب است. به زودی خواهیم دید چه چیزی ماندگار میشود و چه چیزی به سرعت فراموش میگردد.