با شنیدن کلمۀ پاپاراتزی (Paparazzi) چه تصویری در ذهنتان شکل میگیرد؟ اگر عکاسانی را به تصویر میکشید که بیوقفه افراد مشهور را دنبال میکنند و از آنها عکسهای دزدکی و جنجالی میگیرند، احتمالاً حق با شماست. حالا چند تصویر دیگر را هم که من از دل تاریخ بیرون کشیدهام، به آن اضافه کنید: موتور وسپا، تعقیب و گریز در خیابانها، فدریکو فلینی و مگسهای مزاحم وزوزو و نیشزن.
پاپاراتزی کلمهای است که احتمالاً این روزها در فضای مجازی زیاد شنیدهاید. افرادی که انواع و اقسام ویدئوهای پشت پرده و افشاگرانه را میسازند و در شبکههای اجتماعی منتشر میکنند و در برابر سیل انتقادها میگویند ما پاپاراتزی هستیم و رسالتمان همین است: افشاگری و پردهبرداری با هر راه و روشی.
در این مطلب، میخواهیم شما را به دنیای پرجنجال پاپاراتزیها ببریم و از این ماجرا بگوییم که آنها چطور موی دماغ سلبریتیها و افراد مشهور میشوند و بابت آن، پول خوبی هم به جیب میزنند. بهعلاوۀ اینکه آیا افشاگران امروز فضای مجازی هم در این دسته میگنجند؟
خاستگاه پاپاراتزیها
برای رسیدن به سرمنشأ پاپاراتزیها، ناگزیریم تا اواخر دهۀ ۱۹۵۰ میلادی به عقب برگردیم و در خیابانهای زیبای رم چرخی بزنیم. در آن روزها، یک عکاس ایتالیایی به نام تازیو سکیارولی (Tazio Secchiaroli) و دستیارانش، سوار بر موتورهای وسپا، افراد مشهور را تعقیب میکردند، با این هدف که از آنها عکسهای یواشکی بگیرند؛ دزدکی، غافلگیرانه، رسواکننده و جنجالی. آنها تنشان میخارید برای جار و جنجال، آبروریزی و البته یک مشت دلار. سکیارولی متوجه شده بود که سردبیران مجلات از پرترههای پرزرقوبرق و صحنهسازیشدۀ افراد مشهور خسته شدهاند و حاضرند بابت عکسهای غافلگیرانۀ ستارهها بهای گزافی بپردازند، بهویژه اگر آنها در موقعیتهای شرمآور و افشاگرانه به تصویر کشیده شده باشند. سکیارولی آن مجلات را به هدفشان رساند.
سکیارولی یکی از تهاجمیترین عکاسها بود. شهرت او بهعنوان یک «عکاس تهاجمی» در یک شب، ۱۴اوت۱۹۵۸، در خلال تعطیلات فراگوستو، یا جشن عروج مریم مقدس، در رم به دست آمد. در آن شب، سکیارولی عکسی از ملک فاروق، پادشاه برکنارشدۀ مصر گرفت، درحالیکه با دو زن در یک کافه نشسته بود و هیچیک از آن دو، همسرش نبودند. پادشاه سابق سعی کرد دوربین سکیارولی را بشکند و عکاس دیگری به نام اومبرتو گیدوتی (Umberto Guidotti) این لحظه را شکار کرد. با این عکس، گروه جدیدی از عکاسان ظهور کردند، هرچند هنوز با عنوان پاپاراتزی شناخته نمیشدند.
سپس سکیارولی عکسی از آوا گاردنر (هنرپیشۀ آمریکایی) و تونی فرانسیوزا (بازیگر سرشناس تلویزیونی) گرفت، در حال بوسیدن یکدیگر در کافه Bricktop. این یک رسوایی بزرگ بود؛ زیرا فرانسیوزا هنوز همسر شلی وینترز (هنرپیشۀ آمریکایی) بود.
البته پاپاراتزیها فرزندان ستوننویسان مشهور دهههای ۱۹۲۰، ۳۰ و ۴۰، ازجمله والتر وینچل، هدا هاپر و لوئلا پارسونز محسوب میشوند. ستوننویسانی که مخاطبان را با نکات جالب درمورد نارساییهای زندگی شخصی و رسواییهای ستارهها سرگرم میکردند.
اما واژۀ «پاپاراتزی» از کجا آمده است و چطور نمایانگر گروهی از عکاسان آزاد شده است که هدفشان کسب درآمد هنگفت از یک سلبریتی است؟
آقای فدریکو فلینی وارد میشود
همزمان با جنجالهای سکیارولی، فدریکو فلینی (Federico Fellini)، کارگردان ایتالیایی، در حال کار روی یک طرح برای فیلمی دربارۀ فرهنگ رو به انحطاط، بیبندوبار، تنآسا و اشرافی رمِ آن زمان بود.
در آن روزها، به دلایل مالی، تعدادی از شرکتهای فیلمسازی آمریکایی، تغییراتی در فعالیت خود داده بودند و فضای اشرافی رم عرصۀ تاختوتاز آنها شده بود. رم هر شب، پس از پایان فیلمبرداری روز، تبدیل میشد به زمین بازی بازیگران زن و مرد، کارگردانان، خانوادۀ سلطنتی و اشراف ایتالیایی و دیگر نخبگان جهان که در کافهها، کلوبها و رستورانهای امتداد خیابان Via Veneto و دیگر خیابانهای شیک حضور پیدا میکردند.
فلینی میخواست چنین فضایی را به تصویر بکشد. پس، با سکیارولی تماس گرفت و از او برای تحقیق دربارۀ داستان فیلمش کمک خواست. به این ترتیب، فلینی شخصیت عکاس خبری فیلم خود را از سکیارولی الگوبرداری کرد و او را پاپاراتزو نامید. این فیلم که در سال ۱۹۶۰ عرضه شد، لا دولچه ویتا (La Dolce Vita) نام داشت که «زندگی شیرین» ترجمه میشود. در این فیلم، عکاس دیوانه، پاپاراتزو، با بازی والتر سانتسو (Walter Santesso)، در حال دویدن برای عکاسی از شخصیت آنیتا اکبرگ (Anita Ekberg)، پیشاپیش سایر عکاسان دیده میشود.
واژۀ پاپاراتزی برگرفته از نام همین کاراکتر در فیلم فلینی است.
واژۀ پاپاراتزو یعنی چه؟ و پاپاراتزی با آن چه نسبتی دارد؟
درمورد نام پاپاراتزو در فیلم فلینی، چندین نظریه وجود دارد. پاپاراتزو (که جمع آن پاپاراتزی است) واژهای ایتالیایی است و برخی میگویند از ادغام دو واژۀ Papagallo (طوطی) و Ragazzo (پسر) ساخته شده است.
یک نظریۀ دیگر این است که فلینی این واژه را از یکی از لهجههای زبان ایتالیایی گرفته که در آن به پشۀ سمج، مزاحم و وزوزو گفته میشود. از فلینی نقل شده است که آن نام را به یاد یکی از دوستان دوران کودکیاش انتخاب کرد که «دوست داشت صدای وزوز حشرات مزاحم را تقلید کند.» این واژه بعدها به زبانهای دیگر هم وارد شد.
صرفنظر از منشأ اصلی این کلمه، صیغۀ جمع پاپاراتزو (پاپاراتزی) با گروهی از عکاسان پرشور و پرخاشجو مرتبط شده است که افراد مشهور را در هرکجا که میروند دنبال میکنند تا از آنها عکسهای جنجالی بگیرند و به روزنامهها و مجلات بفروشند؛ نوعی فتوژورنالیسم افشاگرانه.
پاپاراتزیها عکس میگیرند تا دیگران را سرگرم کنند یا به کنجکاوی آنها درمورد مسائل خصوصی افراد مشهور مثل بازیگران سینما، ورزشکاران و سیاستمداران، پاسخ بگویند و پشت پردۀ زندگی آنها را افشا کنند.
پاپاراتزیها چگونه کار میکنند؟
پاپاراتزیها معمولاً عکسهای خود را در مکانهای عمومی ثبت میکنند. آنها برای ثبت این عکسها، ساعتها در کمین میمانند، انتظار میکشند، به افراد مطلع -مثلاً دربان هتلها و تفریحگاهها- رشوه میدهند، به تعقیب و گریز خیابانی میپردازند و گاه درگیر میشوند و کارشان به زد و خورد میکشد.
نکتۀ مهمی که در کار پاپاراتزیها وجود دارد، توانایی ردیابیکردن و کسب اطلاعات مهم و مخفی دربارۀ حضور ستارهها و افرد سرشناس در مکانهای مختلف است. پاپاراتزیها با بهدستآوردن اطلاعاتی از برنامههای عمومی یا خصوصی یک فرد مشهور، در مکان موردنظر حاضر میشوند و عکسهای خود را ثبت میکنند. آنها تا حدی از شمّ کارآگاهی و جاسوسی برخوردارند.
عکاسی را میشناسیم (Elio Sorci) که با صبر و حوصله خیابانهای رم را به دنبال ستارگان زیر پا میگذاشت و مترصد لحظهای بود که آنها را در دام غفلت گرفتار کند. یک بار، در مارس ۱۹۶۲، او تمام روز را زیر یک ماشین مخفی شد تا عکسی از ریچارد برتون در حال بوسیدن الیزابت تیلور در بیرون استودیوی فیلم ایتالیایی Cinecitta بگیرد و رابطۀ آنها را در معرض دید جهانیان قرار دهد.
بر همین منوال و در طول سالها، این عکاسان، عکسهایی ثبت کردند که کاملاً در تضاد با عکسهای پرزرقوبرق و صحنهآراییشدۀ منتشرشده توسط استودیوهای فیلم یا تصاویر چاپشده در مجلات مشهور مانند LIFE وThe Saturday Evening Post بود. تماشاگران، تصاویر نامتعارف و خصوصی از فرانک سیناترا، پیتر اوتول، آوا گاردنر، دیوید نیون، شرلی مکلین و آدری هپبورن و دیگران را با ولع بلعیدند. آنها از تماشای الیزابت تیلور در حال بوسیدن ریچارد برتون در قایق تفریحی، زمانی که هردو در ازدواج با افراد دیگری بودند، لذت بردند و عطش کنجکاویشان سیراب شد.
بهخاطر یک مشت دلار
عکاسان پاپاراتزی در روز تولد فرزند آنجلینا جولی و برد پیت، با گرفتن یک عکس، هزاران دلار به جیب زدند.
در سال ۲۰۰۵ یکی از پاپاراتزیها ادعا کرد:
اگر تصویری از بریتنی اسپیرز (خواننده و هنرپیشۀ آمریکایی) و نوزادش ثبت کنم، میتوانم خانهای در تپههای سانست بلوار (خیابانی در بخش غربی لسآنجلس) بخرم.
موارد فراوانی از این دست وجود دارد. بله، پول برای پاپاراتزیها بسیار مهم است. آنها بهخاطر یک مشت دلار حاضرند هر کاری بکنند. هرچند، گاهی این عطش خود به پول را در پسِ شعارهای دهانپرکنی همچون مبارزۀ طبقاتی، مسئولیت اجتماعی و نبرد با تظاهر و ریاکاری پنهان میکنند.
سکیارولی در اواخر عمرش نگرش خود را در مصاحبه با The Glasgow Herald اینگونه خلاصه کرد: «ما عکاسان، همه شیاطین فقیر گرسنهای بودیم و آن ستارهها همهچیز را در اختیار داشتند: پول، شهرت، هتلهای شیک. دربانها و باربرها در هتلهای بزرگ به ما اطلاعات میدادند. میتوانید آن را همراهی پرولتاریا بنامید.»
در نگاه سکیارولی، پاپاراتزی، نوعی نبرد الهامبخش میان پرولتاریا و بورژوازی است.
کَمکَمَک، نگاه جامعه به پاپاراتزی بدتر و بدتر شد و در اوت ۱۹۹۷ به اوج خود رسید؛ زمانی که پرنسس دایانا، شاهدخت ولز، و دوستش عماد محمد الفاید، درحالیکه توسط پاپاراتزیها تحت تعقیب بودند، در یک تصادف رانندگی جان باختند. او آن شب به همراه دودی الفاید و رانندهاش برای فرار از دست عکاسان از در پشتی هتل خارج شد و قصد خروج از پاریس را داشت. جنجالهای بسیاری بر سر این ماجرا درگرفت. هجمههای بسیاری متوجه پاپاراتزیها شد. هرچند دادگاه آنها را در مرگ شاهدخت دایانا مقصر تشخیص نداد، اما یک تصویر منفی از پاپاراتزیها در ذهن جهانیان شکل گرفت.
با این اوصاف، سرنوشت پاپاراتزیها به کجا انجامید؟ آنها در دنیای امروز چه میکنند؟
وقتی پای اینترنت و رسانههای اجتماعی به میان میآید
لایوهای جنجالی، کلیپهای حاشیهساز در یوتیوب و اینستاگرام، تیترهای زرد با عنوانهایی همچون پشت پرده، اخبار تکاندهنده، افشاگری و آنچه باید از پشت پردۀ زندگی سلبریتیها، بلاگرها و شاخهای مجازی بدانید، اینها چیزهایی است که فضای مجازی امروز را انباشته است. کافی است به اکسپلور اینستاگرام خود قبل از پاکسازی سر بزنید. رنگ زرد غالب در کاورها و تیترهایی با فونت درشت، قطعاً چشمتان را خواهد زد. این وضعیت، حاصل ترکیب عکاسی پاپاراتزی و خبرنگاری زرد است؛ وقتی خبرهای زرد و اطلاعات سطحی، آبکی و عامهپسند با یک عکس جنجالی از زندگی افراد مشهور ترکیب میشود و مانند ویروس در سراسر اینترنت و فضای مجازی پخش میشود. آن وقت شما ناگزیرید برای درامانبودن از آن، مدام صفحۀ اکسپلور اینستاگرامتان را پاکسازی کنید.
خبرنگارانی که با جنجال و افشای رازهایی از زندگی خصوصی افراد سرشناس، پول خوبی به جیب میزنند. آنها معمولاً کانالی در پلتفرمهایی همچون یوتیوب دارند که بهعلت بازدیدهای فراوان، پول هنگفتی را به سمتشان سرازیر میکند. آنها برای حرفهای خود چند عکس یا سند رو میکنند (جعلی یا واقعی؟ کسی نمیداند) و گاهی دست به دامان عبارتهای تکراری همچون «دیده شده»، «شنیده شده»، «بنا به اذعان یک منبع معتبر» و… میشوند که چیزی جز شایعهپردازی نیست و اغلب، راستیآزمایی این ادعاها بهسختی قابل انجام است.
آنها هر بار یک نفر را طعمۀ خود قرار میدهند و بعد به «حملۀ رسانهای» دست میزنند. مهم آن است که رسانه قدرتمند است و قدرت خود را از دنبالکنندگانش میگیرد. دنبالکنندگان اینجور خبرها -چه بخواهند و چه نخواهند- به دیدهشدن آن خبرها کمک میکنند و دیگر کسی در بند صحت و سقم آن چیزی که پخش شده، نیست. خبرنگارانِ بهاصطلاح پاپاراتزی، پولشان را به جیب میزنند و آن فرد مشهور چهبسا برای همیشه از اعتبار بیفتد یا دست به کارهایی بزند که درنهایت، جبرانناپذیر است؛ مثلاً خودکشیهایی که هرگز معلوم نمیشود واقعاً تحتتأثیر آن افشاگریها بودهاند یا خیر. و آیا آن خبرها از اساس چقدر اعتبار داشته است؟ معمولاً واقعیت پشت ابرها میماند و مرگ آن افراد هم بهزودی فراموش میشود.
سؤال مهمتر این است که آیا این اعمال در چهارچوب تعریف کلاسیک از پاپاراتزی میگنجد یا خیر؟ ادعایی که این افراد مطرح میکنند و خودشان را در ذیل تعریف پاپاراتزی جا میدهند و با این تعریف به خود اجازۀ هر کاری میدهند. شاید در بهترین حالت بشود گفت کار آنها تلفیقی از پاپاراتزی و خبرنگاری زرد است که دو مفهوم تقریباً مستقل از یکدیگرند.
نقش ما بهعنوان مخاطبان رسانههای اجتماعی چیست؟
امروزه و با گسترش رسانههای اجتماعی، دامنۀ پاپاراتزی از یک صنعت و حرفۀ تخصصی، به یک فعالیت عادی در میان عموم افراد جامعه تسری پیدا کرده است و همۀ ما، خواسته یا ناخواسته، هرکدام بهنوعی در معرض آن هستیم؛ وقتی محتوایی را نشر میدهیم که از صحت و سقم آن بیاطلاعیم، وقتی فکرنشده به بازنشر محتوای زرد صفحههای مختلف کمک میکنیم، وقتی به پستهایی از این دست واکنش نشان میدهیم، لایک میکنیم، کامنت میگذاریم و…
بهویژه در جوامعی که فضای رسمی به تظاهر و ریاکاری دامن میزند و مردم شیفتۀ شفافسازیاند، دامنۀ اینگونه فعالیتها وسیعتر و تأثیر آن نیز بیشتر است. اما از طرفی، به دلیل روشننبودن حد و مرزها، تفاوت میان شفافسازی، نشر اکاذیب، توهین و افترا و بازی با آبروی افراد و نقض حریم خصوصی آنها بهدرستی روشن نیست.
البته شفافسازی با رعایت برخی اصول میتواند به آگاهی جامعه کمک کند. اما خوب است هر مخاطب پیش از پیگیری و کمک به انتشار فراگیر هر نوع محتوای جنجالی از خود بپرسد آیا این محتوا افشای رازهای زندگی خصوصی افراد را آن هم بدون سند و مدرک هدف قرار داده است؟ با چه هدفی منتشر شده است؟ چقدر کینه و حسادت و منافع مادی و شخصی پشت آن پنهان است؟ و درنهایت، این افشاگری چه سودی برای جامعه دارد و چه گرهی را باز میکند؟ تأمل در این سؤالها اغلب به نتایج خوبی منجر خواهد شد.
پاپاراتزیها در ایران
ما در ایران، بهطور مشخص صنعتی با عنوان پاپاراتزی نداریم؛ چه در قالب سایت یا پلتفرم یا آژانس عکاسی و مجلات با ساختار مشخص و عملکرد سازمانیافته، و چه در قالب گروههای پاپاراتزی که بهصورت رسمی به این حرفه مشغول باشند. اما همانطور که در بالا گفتیم، در دنیای بیحد و مرز اینترنت و رسانههای اجتماعی، اوضاع خیلی فرق کرده است. حالا هر شهروند با دردستداشتن یک گوشی هوشمند میتواند نقش یک خبرنگار را بازی کند. شاهد آن، عکسهای فراوانی است که توسط شهروندان عادی، از سلبریتیهای ایرانی در خارج از کشور گرفته شده و اغلب، با جنجالها و تبعات فراوانی همراه بوده است.
مردم که سلبریتیها را در ایران، به دلیل فضای رسمی حاکم، در یک چهارچوب خاص ظاهری و رفتاری دیدهاند، وقتی در خارج از کشور با آنها مواجه میشوند، از تصویر بهزعم خودشان ریاکارانه و متظاهرانهای که آنها در ایران از خود ارائه میدهند، خشمگین میشوند و سعی میکنند با افشاگری، نقدهای خود به عملکرد آنان را ابراز کنند.
فضای مجازی به شهروندان امکان این برونریزیها را بهشکلی بیحدومرز میدهد. آنها انگیزههای خود از این افشاگریها را اعتراض به موضعگیریهای سیاسی، تابعیت دوگانه، دوگانگی در نوع پوشش، مشارکت در پروژههای مشکوک مالی و همدستی با مفسدان اقتصادی یا نپرداختن مالیات توسط سلبریتیها عنوان میکنند و سعی دارند کار خود را در این چهارچوب، توجیهپذیر کنند.
البته همیشه هم جنس افشاگریهای پاپاراتزیهای ایرانی، معطوف و محدود به این انتقادها نیست. انگیزههای اقتصادی، تلاش برای دیدهشدن به هر قیمتی، حسادت و تسویهحسابهای شخصی هم میتواند باعث تهیۀ برخی گزارشهای جنجالی شود.
آیا فعالیت پاپاراتزیها سودی هم دارد؟
عملکرد پاپاراتزیها، خواه ناخواه محاسنی هم دارد که البته بعید است به معایبش بچربد. پاپاراتزیها، جدای از تجاوز به حریم خصوصی افراد (که معمولاً ناپسند است)، چالشی برای تصویر یک سلبریتی و درنتیجه ثروت، موقعیت و قدرت آنها محسوب میشوند. عکسهای پاپاراتزیها افراد مشهور را به سخره میگیرند و به مخاطبان این امکان را میدهند که با دیدن نقصهای آنها، نقصهای خود را بپذیرند.
بله، هیچکس بیعیب نیست! مهمتر از آن، دیدن سلبریتیها در وضعیتهای رسوایی اخلاقی، فساد در صنعت سینما و سایر عرصههای فرهنگی، ورزشی و سیاست را مورد سؤال قرار میدهد. این عکسها مخاطبان را به چالش میکشند تا شخصیت و انگیزههای واقعی افراد پرنفوذ و تأثیرگذار را زیر سؤال ببرند، استانداردهایی را که از الگوهای خود انتظار دارند بررسی کنند و دست از الگوسازی اشتباه بردارند.
و کلام آخر
همانطور که گفتیم، با گسترش اینترنت و فراگیرشدن رسانههای اجتماعی، احتمال زیادی وجود دارد که هریک از ما، بیآنکه بدانیم و بخواهیم، به ورطۀ پاپاراتزیگری بیفتیم. تأمل در سؤالهایی که در بالا مطرح شد به ما کمک میکند از افتادن در این دام در امان باشیم.