مهارتهای تحلیلی (Analytical Skills) به توانایی جمعآوری اطلاعات، تجزیهوتحلیل و نتیجهگیری بهمنظور حل مشکلات و تصمیمگیری مؤثر اشاره دارد. این مهارتها اغلب به دستههایی مانند تفکر انتقادی (Critical Thinking)، تجزیهوتحلیل دادهها و تحقیق تقسیم میشوند. مهارتهای تحلیلی، تشخیص الگوها و حل خلاقانۀ مسائل پیچیده را ممکن میسازند.
بهعنوان یک بازاریاب، توانایی درک مشکلات و ارائۀ راهحل، برای استمرار فعالیت و موفقیت کسبوکار شما ضروری است. این بدان معناست که شما باید جزئیات هر مشکل را با ذرهبین انتقادی، بهطور موشکافانه بررسی و درک کنید. این کار به شما کمک میکند تا روندها و مراحل لازم برای اقدام را درک کنید و راهحلهای جدیدی ارائه دهید. استفاده از مهارتهای تحلیلی برای حل مسئله، میتواند به شما یک رویکرد ساختاریافته، روشمند یا خلاقانهتر برای ارائۀ راهحلها و تصمیمهای بازاریابی، فروش و تبلیغات بدهد.
بهرهگیری از مهارتهای تفکر انتقادی بهعنوان یکی از زیرشاخههای مهارتهای تحلیلی، در این مسیر بسیار راهگشا و ضروری است. در این مطلب از ویپدیا به این موضوع خواهیم پرداخت.
تعریف تفکر نقادانه (Critical Thinking)
تعریف لغوی تفکر نقادانه عبارت است از «تحلیل و ارزیابی بیطرفانۀ یک موضوع، بهمنظور شکلدادن به یک قضاوت.»
البته تعاریف زیادی برای تفکر نقادانه (انتقادی) وجود دارد که تعجبآور هم نیست؛ از تعاریف سادۀ یکخطی گرفته تا صفحاتی پر از اطلاعات. درعینحال، هر تعریفی از تفکر نقادانه باید شامل مفهوم بیطرفی، ذهنیت باز و تحقیق عمیق باشد. تفکر نقادانه شامل جمعآوری اطلاعات از منابع مختلف مرتبط با موضوع، تجزیهوتحلیل بیطرفانۀ اطلاعات، کاوش عمیقتر، ارزیابی هر دو جنبۀ محسوس و ناملموس، بدیهی و نهچندان آشکار، و سپس تصور اقدامی است که ممکن است انجام شود. بهطور خلاصه، تفکر نقادانه شامل پرسیدن چرایی و سپس قانعنشدن از پاسخ اولیه، دوبارهپرسیدن چرایی و پاسخگویی مجدد، و نیز مستلزم درجۀ قابل قبولی از تخیل (براساس واقعیت!)، آمادگی برای غافلگیرشدن و اعتراف به اشتباه است.
اصطلاح «تفکر نقادانه» برای توصیف یک فرایند فکری استفاده میشود که در آن شما اطلاعات را بهراحتی نمیپذیرید. درعوض، درمورد منابع و تئوریها کنکاش میکنید، آنها را با استدلالهای اساسی زیر سؤال میبرید، مفروضات را به چالش میکشید و برای درک عمیقتر نتیجه، تلاش میکنید.
جایگاه تفکر نقادانه در بازاریابی
همۀ اقدامات بازاریابی، قبل از تصمیمگیری، براساس آنچه فیلسوفان آن را «استدلال» مینامند انجام میشود. یک استدلال، مجموعهای از گزارههای مرتبط است که مقدمات و یک نتیجه را شامل میشود. در حالت ایدئال، مقدمات به مخاطب دلایل قانعکنندهای برای پذیرش نتیجهگیری استدلال شما میدهد. در بازاریابی، این «نتیجهگیری» همان تصمیماتی است که به یک سازمان یا کسبوکار میگوید چه کاری باید انجام دهد؛ برای مثال، افزایش قیمتها به میزان ۵٪ یا اضافهکردن یک منطقۀ فروش جدید.
شما در جایگاه یک صاحب کسبوکار یا بازاریاب، باید تصمیم بگیرید که برای هدایت تصمیمات بازاریابی خود چه تئوریهایی را مجاز میدانید. برای این تصمیمگیری، مهارتهای تفکر انتقادی مانند دوست شما عمل میکنند. شما مجبور نیستید هیچ بخش خاصی از تئوریهای بازاریابی را بدون چونوچرا بپذیرید. از خود بپرسید که آیا این نظریه منطقی است؟ اگر ادعاهای مطرحشده با آنچه واقعاً دیده و تجربه کردهاید مطابقت دارد، پیشینه و اعتبار منابع نظریه را در نظر بگیرید. بین بینشهایی که از یک متخصص بسیار معتبر یا یک فرد گمنام و ناشناس در اینترنت میشنوید تفاوت قائل شوید. شما باید مطمئن شوید که اطلاعات را بهدرستی سنجیدهاید.
هر موقعیتی در تمام سطوح یک شرکت میتواند از مهارتهای تفکر انتقادی بهرهمند شود. تفکر انتقادی، توانایی زیر سؤال بردن یک ایده یا بررسی چرایی وجود یک مشکل است که میتواند شما را به حل مسائلی که دیگران غیرممکن میپندارند سوق دهد و کمک کند تا بفهمید که آیا حل یک مشکل ارزش صرف وقت، پول و تلاش شما را دارد یا خیر. تفکر نقادانه میتواند در بازاریابی اشکال مختلفی داشته باشد، مانند:
- تصمیمگیری (Decision-making)؛
- ارزیابی محتوا و برند (Content and brand auditing)؛
- اولویتبندی (Prioritization)؛
- عیبیابی و رفع مشکل (Troubleshooting)؛
- تحلیل موردی (Case analysis)؛
- همبستگی (Correlation)؛
- تفسیر اطلاعات (Data Interpretation)؛
- داوری (Judgment)؛
- تجزیهوتحلیل تحقیقات بازار (Market Research Analysis).
برای کسب اطلاعات بیشتر، پیشنهاد میکنیم مطلب آموزش ثبت مکان در گوگل مپ با گوشی اندروید و کامپیوتر از بلاگ صباویژن را ازدست ندهید.
چرا تفکر نقادانه در بازاریابی مهم است؟
خب، با فرض اینکه شما خودتان یک متخصص بازاریابی نیستید، به احتمال زیاد صاحب کسبوکار، کارآفرین یا ارائهدهندۀ خدمات هستید و سعی در بازاریابی یک محصول یا خدمت دارید. شاید میخواهید یک رویداد را تبلیغ کنید یا مردم را وادار کنید که وبلاگ شما را بخوانند. تقریباً بهطور خودکار، این امر امکان بیطرفی کامل را کاهش میدهد. شما حداقل تعصبها و وابستگیهایی عاطفی و غیرعاطفی به چیزی دارید که میخواهید بازاریابی کنید. شما از قبل دربارۀ موفقیت خود داستانپردازی کردهاید و رؤیاهایی از درک پیامهایتان توسط مخاطبان دارید. همۀ ما آرزو داریم که مشتریان از ما خرید کنند یا مردم در رویداد ما شرکت کنند، اما صرفاً به این دلیل که فکر میکنیم پیشنهاد ما خوب است یا سخت روی آن کار کردهایم، این اتفاق نمیافتد.
دانلود اینفوگرافیک تفکر انتقادی
کلیک کنیدبنابراین، اگر از «درون» کسبوکار به مقولۀ بازاریابی میاندیشید، نمیتوانید کاملاً بیطرف باشید و این باعث میشود در موضع ضعف قرار بگیرید. درست است که شما بهتر از هرکسی محصول خود را میشناسید، بهخصوص اگر خودتان آن را ساخته یا اختراع کرده باشید، اما دلیل نمیشود که بدانید چگونه ارزش آن را به مشتریان بالقوه انتقال دهید. هیچچیز فقط به آن دلیل که خوب است موفق نمیشود. حتی اگر در مرحلۀ تولید، بهترین باشد، باز هم محصول شما باید به بازار عرضه شود و آن را فتح کند.
بنابراین، قبل از اینکه پول و زمان زیادی را صرف تلاش برای رساندن پیامی کنید، یا بدتر از آن، اصلاً تلاش نکنید و همچنان منتظر نتیجه باشید، با یک همکار یا دوست قابل اعتماد بنشینید و کمی تفکر انتقادی داشته باشید. اگر شریک شما تا حد امکان بیطرف باشد و بتواند نمایندۀ بالقوۀ بازار یا مخاطبان شما باشد، ایدئال است. شخصی که از قبل با پیشنهاد شما همسوست، یا کسی که دقیقاً شبیه شما فکر میکند، معمولاً گزینۀ مناسبی نیست و همفکری با او بهترین نتیجه را در پی نخواهد داشت. بیطرفی در این امر، کلیدی است!
اما راهحل دیگر آن است که در کسبوکار خود از بازاریابهای حرفهای استفاده کنید و پیش از استخدام، از داشتن مهارتهای تحلیلی ازجمله تفکر نقادانه در آنان مطمئن شوید.
بهعنوان یک بازایاب، تفکر نقادانه را از کجا شروع کنیم؟
۷ مرحلۀ ساده برای شروع تفکر نقادانه در بازاریابی وجود دارد:
- پیشنهاد خود را تعریف کنید و سپس ببینید که آیا شریک، کارفرما یا همکار شما نیز همین تعریف را دارد یا خیر.
- درمورد راههای بهتر برای بیان پیشنهاد خود فکر کنید؛ راههایی که روی مخاطبان تأثیر بیشتری داشته باشد.
- از خود بپرسید که آیا شیوۀ بیان ارزشها در پیشنهاد شما و پیامهایی که منتقل میکند، برای مخاطب شفافیت کافی را دارد یا خیر؟ از وضوح بیان خود مطمئن شوید.
- در هر مرحله، از «چرایی» بپرسید. چرا ما داریم این کار را میکنیم؟ چه دلیلی دارد که افراد دیگر به این پیشنهاد علاقهمند شوند؟ چه چیزی میتواند باعث شود که دیگران به پیشنهاد ما علاقهای نشان ندهند؟ چرا اینجا بهترین مکان یا زمان برای انجام این کار است؟ چرا ما بهترین افراد برای انجام این کار هستیم؟
- در صورت امکان، پیشنهاد خود را آزمایش کنید. یک گروه آماری کوچک، یک ایمیل آزمایشی، تبلیغات آزمایشی در گوگل؛ خلاصه اینکه هرآنچه به بهترین وجه با پیشنهاد شما سازگار است و از نظر مالی یا زمانی شما را عقب نمیاندازد.
- قبل از اقدام، کمی از موضوع فاصله بگیرید. مثلاً یک آخر هفته زمان بدهید و بعد دوباره به سراغش بروید. بینشهایی که بعد از یک تعطیلات آخر هفته به سراغتان میآید، ممکن است شگفتزدهتان کند. برای تغییر و بازنگری پیشنهاد خود، همواره آماده باشید.
- به پرسیدن سؤال ادامه دهید تا جایی که دیگر چیزی برای پرسیدن وجود نداشته باشد!
البته میتوانید در موضوع عمیقتر شوید، اما حتی تصمیمگیری برای عمیقتر شدن نیز باید با تفکر انتقادی انجام شود. «چرا» میتواند سختترین سؤالی باشد که باید پاسخ دهید، و با کمال تعجب، حتی ممکن است هدف موردنظر تفکر انتقادی، پاسخ قطعی به آن نباشد. ارزش واقعی اغلب در خود فرایند و بینشهایی نهفته است که در طول مسیر به دست خواهید آورد.
و کلام آخر…
تفکر نقادانه مفهوم دشواری نیست، اما دستیابی به آن نیاز به تلاش دارد. سعی کنید با دید بازتری به کار خود نگاه کنید و سؤالات لازم را بپرسید.
در زندگی چیزهای کمی وجود دارد که سیاه و سفید باشند. ما در یک جهان خاکستری زندگی میکنیم. هرچه بیشتر بتوانید سؤال بپرسید و موشکافی و تجزیهوتحلیل کنید، بینش عمیقتری برای انجام مؤثر کارهایتان خواهید داشت. بهعنوان بازاریاب، ما باید تلاش کنیم تا نتایج بهتری به مشتریان خود ارائه دهیم.