از اشباع معنایی (Semantic Satiation) چه میدانید؟
چرا یک کلمه با چند بار تکرار، عجیب به نظر میرسد یا معنای خود را از دست میدهد؟
«صندلی»؛ چه کلمۀ جالبی! موافقید؟ صندلی. این کلمه آنقدر زیباست که دوست دارم آن را بارها و بارها تکرار کنم. این خانه یک صندلی عالی دارد. شما باید روی آن صندلی بنشینید. صندلی انواع مختلفی دارد: صندلی چوبی، صندلی فلزی، صندلی پلاستیکی.
صندلی. هوم… صندلی… صَن دَ لی… صَ.ن.دَ.ل.ی… . یک دقیقه تأمل کنید؛ چرا این کلمه اینقدر عجیب و غریب به نظر میرسد؟ دارم درست میگویم؟ صندلی…؟
آیا این وضعیت برایتان آشناست؟ تابهحال برای شما هم اتفاق افتاده است که یک کلمۀ کاملاً معمولی، با گفتن مکرر و مکرر، ناگهان تمام معنای خود را از دست بدهد و به یکسری اصوات بیمعنا تبدیل شود؟ این وضعیت، شامل مشاهدۀ طولانیمدت یک کلمه و تکرار چندینبارۀ آن (شفاهی یا نوشتاری) میشود. اگر این اتفاق برای شما هم افتاده است، بگذارید به شما بگویم:
این پدیده (ازدستدادن معنای یک کلمه با چند بار تکرار) بسیار رایج است و یک نام مشخص هم دارد: اشباع معنایی.
در این مطلب از ویپدیا میخواهیم این پدیدۀ جالب را بررسی کنیم.
اشباع معنایی چیست؟
اشباع معنایی (Semantic Satiation) نام پدیدهای روانشناختی است که در آن تکرار یک کلمه، خواه بصری و خواه شفاهی، باعث میشود که آن کلمه معنای خود را برای بیننده/شنونده از دست بدهد و به نظر برسد که فقط یک صدای بیمعنی است. از لحاظ تاریخی، اصطلاح «اشباع معنایی» برای اشاره به ازدستدادن معنای یک کلمه که در نتیجۀ قرارگرفتن طولانیمدت در معرض آن کلمه رخ میدهد، استفاده میشود.
دیکشنری Urban این وضعیت را بهاختصار اینگونه توصیف میکند: «وقتی یک کلمه را آنقدر بیان میکنید تا اینکه عجیب به نظر میرسد.»
این بلای غریب، ویراستاران، نویسندگان، خوانندگان و تقریباً هرکسی را که برای مدتی طولانی به یک کلمه فکر میکند مبتلا میکند. مثلاً همین حالا من به این بلا مبتلا شدهام و بیمعنایی صندلی گریبانم را گرفته است؛ من و احتمالاً شما که از ابتدای این متن را خواندهاید.
صندلی، صندلی… صندلی؟!
آیا صندلی برای شما هم عجیب و نامفهوم شده است؟ آیا آن را یک رشته حروف بیمعنی میبینید؟ خب، تبریک میگویم، من و شما دچار «اشباع معنایی» شدهایم.
اصطلاح «اشباع معنایی» از کجا آمده است؟
این پدیده اولین بار در سال ۱۹۰۷ در مجلۀ آمریکایی روانشناسی (The American Journal of Psychology) شرح داده شد:
«اگر برای مدتی به یک کلمۀ چاپشده بهطور پیوسته نگاه کنیم، متوجه میشویم که آن کلمه حالت عجیب و غریب و نامأنوسی به خود میگیرد. این ازدستدادن انس با ظاهر یک کلمه، گاهی آن را شبیه به یک کلمه در زبان دیگر میکند و گاهی آنقدر پیش میرود تا کلمه به مجموعهای از حروف تبدیل میشود، و گاه به حدی میرسد که خود حروف مانند علائم بیمعنی روی کاغذ به نظر میرسند.»
در طول سالها، این قصور ادبی ذهنی با نامهای بسیاری همراه بوده است: کاهش بازده کار (Work Decrement)، خاموشی/انهدام (Extinction)، یادآوری (Reminiscence)، دگرگونی کلامی (Verbal Transformation)؛ اما شناختهشدهترین و پذیرفتهترین اصطلاح بهکاررفته، اشباع معنایی است.
اطلاق اصطلاح «اشباع معنایی» برای این پدیده، نخستین بار در سال ۱۹۶۲ توسط لئون جیمز (Leon James)، استاد روانشناسی دانشگاه هاوایی، در پایاننامۀ دکترای او در دانشگاه مکگیل ابداع شد. او آزمایشهای مختلفی برای کشف چگونگی تأثیر این مفهوم بر تفکر انجام داد و تز دکترای خود را درمورد این پدیده نوشت. بهگفتۀ جیمز، این حالت، نوعی خستگی (بازداری واکنشی) است.
او میگوید: «وقتی یک سلول مغزی برانگیخته میشود، برای بار دوم انرژی بیشتری لازم دارد تا برانگیخته شود، و بار سوم باز هم انرژی بیشتری لازم دارد، و درنهایت بار چهارم، حتی اگر چند ثانیه صبر نکنید، پاسخی نمیدهد.» او میافزاید هرچه بیشتر یک کلمه را تکرار کنید، برای برانگیختهشدن مغز به انرژی بیشتری نیاز دارید. از نظر جیمز، این پدیده درواقع نوعی خستگی و بازداری واکنشی است.
اگرچه شما میتوانید با هر کلمهای اشباع معنایی را تجربه کنید، اما برخی از کلمات سریعتر از کلمههای دیگر معنی خود را از دست میدهند و بعضی از کلمهها خیلی دیرتر. برای مثال، کلماتی که مفاهیم یا احساسات شدید دراماتیک را برمیانگیزند، ممکن است فاقد اثر اشباع باشند؛ زیرا مغز شما روی سایر ارتباطها با آن کلمه تمرکز میکند و سرعت رسیدن به اشباع را کاهش میدهد.
اشباع معنایی چرا رخ میدهد؟
وقتی کلمهای را میشنوید، میخوانید یا در صحبتهایتان به زبان میآورید، مغز شما واقعاً به صدای آن کلمه گوش نمیدهد، بلکه این صداها را به یک مفهوم تبدیل میکند. سپس این مفهوم در کنار کلمات دیگر قرار میگیرد تا مفهوم پیچیدهتری را شکل دهد. بااینحال، هنگامی که یک کلمه را چندین بار تکرار میکنید، مغز شما آن را بهعنوان یک کلمه (که متعاقباً از تبدیل آن به یک مفهوم جلوگیری میکند) در نظر میگیرد و آن را به اصوات تجزیه میکند. این صداها البته ربطی بهمعنای ذاتی کلمه ندارند. به همین دلیل است که یک کلمۀ کاملاً معمولی، ناگهان عجیب و غریب، قلمبهسلمبه و حتی چرند به نظر میرسد.
به این موضوع فکر کنید: مغز ما دارای توانایی باورنکردنی در درک مفهوم کلی کلمات است. برای مثال، هنگامی که به کلمۀ «صندلی» فکر میکنید، بلافاصله تصویر یک صندلی در ذهنتان تداعی میشود. ممکن است جزئیات بیشتری مانند رنگ، ضخامت، جنس و… را در پسزمینه داشته باشید، بنابراین از لحظهای که به کلمه نگاه میکنید یا آن را میشنوید/به زبان میآورید، فوراً با مفهوم صندلی ارتباط برقرار میکنید.
بااینحال، هنگامی که شروع به تکرار فعالانۀ آن میکنید، مغز دوباره روی کلمۀ واقعی «صندلی» متمرکز میشود. سپس به کلمه، لحن، صدا، حروفی که شامل میشود و… فکر میکند. واضح است که این چیزها هیچ ربطی به مفهوم صندلی ندارند، به همین دلیل است که این کلمه هرچه بیشتر تکرار شود، بیمعنیتر به نظر میرسد.
آیا این پدیدۀ گیجکننده کاربردی هم دارد؟
بله، جالب اینجاست که این پدیده کاربردهای گوناگونی دارد که ما در اینجا به ۳ مورد از اصلیترینهایش اشاره میکنیم.
۱) اشباع معنایی و درمان لکنت زبان
از ایدۀ اشباع معنایی در توسعۀ تکنیکهایی برای کاهش اضطراب گفتاری در افراد دارای لکنت زبان استفاده میشود. تکرار کلمات خاص به اشباع معنایی منجر میشود که خود به کاهش شدت خاطرات منفی و احساساتی منجر میشود که هنگام صحبت ایجاد میشوند.
۲) اشباع معنایی و موسیقی
جیمز موسیقی را نیز بررسی کرد. او نمودارهای آهنگهای پاپ را مطالعه کرد و دریافت آهنگهایی که سریعتر وارد چارتهای پاپ میشوند، آهنگهایی هستند که درمجموع سریعتر از چارتها خارج میشوند. برعکس، آهنگهایی که بهآهستگی به رتبۀ اول چارت صعود میکنند، بهآرامی فراگیر میشوند و درنتیجه تا مدتها در چارت میمانند. احتمالاً شنوندگان آهنگهای گروه اول، آنقدر آن آهنگها را گوش دادهاند که دچار اشباع شدهاند.
اما چرا ما دوست داریم یک آهنگ را بیش از یک بار گوش کنیم؟ برای بررسی عمیقتر مفهوم اشباع معنایی در موسیقی، یک گروه کر را در نظر بگیرید. همانطور که الیزابت هلموت مارگولیس (Elizabeth Hellmuth Margulis)، مدیر آزمایشگاه شناخت موسیقی در دانشگاه آرکانزاس، در Aeon مینویسد، اشباع معنایی نقشی کلیدی در اشعار آهنگ دارد. به دلیل تکرار آهنگهای همخوانی، کلمات و عبارات «اشباع» میشوند و معنای خود را از دست میدهند. پس، دیگر واقعاً بهعنوان کلمات در ذهن ثبت نمیشوند.
مارگولیس مینویسد: «عمل سادۀ تکرار، راه جدیدی برای گوشدادن را امکانپذیر میکند، رویارویی مستقیمتر با ویژگیهای حسی خود کلمه.» دقیقاً از همین طریق است که تکرار در موسیقی باعث میشود عناصر رسا و ظریف صوتی، بیشتر و بیشتر دسترسپذیر شوند و گرایش مشارکتی – تمایل به حرکت یا آوازخواندن – مقاومتناپذیرتر شود.
۳) اشباع معنایی و بازاریابی
درحالیکه خودِ جیمز خیلی زود توجه خود را به موضوعات دیگر معطوف کرد، اما اشباع معنایی همچنان در رشتههای مختلف تحلیل میشود. هنرمندان این مفهوم را بررسی کردهاند. ربات کنجکاو توییتری Semantic Satiation (که متأسفانه از بین رفته) درمورد آن توییت کرد. بازاریابان هم به لطف این مفهوم در حال تجدیدنظر در ترفندهای فروش خود هستند. یک مثال مناسب، «مرض جمعۀ سیاه» است. به لطف استفادۀ بیش از حد، «جمعۀ سیاه» دیگر آن ارزش سابق را ندارد.
دربارۀ اشباع معنایی در تبلیغات و بازاریابی دیجیتال چه ایدهای به ذهنتان میرسد؟ با ما در میان بگذارید.
و حرف آخر…
پدیدۀ اشباع معنایی واقعاً عجیب است. آنقدر عجیب که با هربار تجربه، همچنان عجیببودن خود را حفظ میکند. آیا هرگز تصور میکردید که چنین پدیدهای برای کمک به بیماران مبتلا به لکنت زبان استفاده شود یا در موسیقی و بازاریابی کاربرد داشته باشد؟ احتمالاً کاربردهای جذاب دیگری هم دارد. من تردید دارم که نداشته باشد.
حالا از روی آن صندلی بلند شوید. صندلی. هوم… صندلی… صَن دَ لی… صَ.ن.دَ.ل.ی… دارم درست میگویم؟ صندلی…؟