سندرم ایمپاستر (Imposter Syndrome) چیست؟ ۷ راهکار مبارزه با آن + اینفوگرافیک
آیا ما فروتن هستیم یا از ایمپاستر رنج میبریم؟
جان اشتاینبک (John Steinbeck) یکی از شناختهشدهترین نویسندههای جهان، در کتاب خاطراتش نوشته است: «من نویسنده نیستم، در حال فریبدادن خودم و مردم هستم». از انیشتین (Einstein) هم نقل میشود که گفته: «از احترام اغراقآمیزی که نسبت به من وجود دارد احساس مریضی میکنم. فکر میکنم ناخواسته و غیرارادی در حال فریبکاری هستم».
افراد مطرح زیادی را میتوان مثال زد که چنین تفکری دربارۀ دستاوردها و موفقیتهای خود دارند. آیا این از تواضع و فروتنی آنها نشئت میگیرد و داشتن آن به نفع ماست؟ یا نوعی خودویرانگری به حساب میآید؟
روانشناسان معتقدند که آنها از سندرم ایمپاستر (Imposter Syndrome) رنج میبرند. در این مطلب از ویپدیا از این سندرم و نحوۀ تشخیص آن میگوییم و توضیح میدهیم که چگونه میتوان بر آن غلبه کرد یا به نفع خود از آن بهره برد.
سندرم ایمپاستر چیست؟
سندرم ایمپاستر، پدیدهای روانی است که طی آن فرد نمیتواند موفقیت خود را بپذیرد. او دستاوردهای خود را به پای شانس، تصادف یا حتی خرافهها میگذارد و باور نمیکند که تلاش، هوش یا خلاقیتش نقشی در آنها داشته باشد. این فرد همیشه تصور میکند در حال فریبدادن دیگران است و میترسد که روزی دستش برای همه رو شود.
عدهای سندرم ایمپاستر را ویژۀ افراد موفق و توانمند میدانند. هرچند این واژهها انتزاعی هستند و معیاری برای سنجش آنها وجود ندارد، اما بااینحال باید بگوییم که اینطور نیست. اغلب آدمها در سطوح مختلف و در لحظاتی از زندگی خود چنین حسی را تجربه میکنند. آن را پدیدهای رایج مثل در بین مردم میدانند و به همین دلیل برخی روانشناسان از لغت سندرم برای آن استفاده نمیکنند.
تشخیص این مشکل چندان هم واضح نیست و گاهی افراد آن را با فروتنی و تواضع اشتباه میگیرند، درحالیکه فرد متواضع بهطور مداوم از درون خود را سرکوب و سرزنش نمیکند. او ترسی از این ندارد که دیگران مچ او را بگیرند و به او برچسب متقلب بزنند. در ادامه از نشانههای این سندرم و رفتارهایی که افراد گرفتار در آن از خود نشان میدهند میگوییم.
آیا ما هم به سندرم ایمپاستر دچار هستیم؟
سندرم فریبکاری با چنین نشانههایی خود را نشان میدهد:
- او فکر میکند دیگران تصوری اغراقشده و غیرواقعی از تواناییها و مهارتهایش دارند.
- این فرد همیشه از اینکه دیگران متوجه شوند تواناییهای او در حد انتظارات و توقعات آنها نبوده و متقلب است، در هراس و نگرانی به سر میبرد.
- موفقیت خود را جشن نمیگیرد و درعوض، به سراغ کار بعدی میرود. او بهجای اینکه در آن لحظه احساس غرور کند، فکر میکند: «بله؛ اما کار هفتۀ دیگر چطور؟ من باید برای آن آماده شوم».
- زمان و انرژی زیادی را صرف فکرکردن به چیزهایی میکند که خوب پیش نرفته است؛ حتی اگر آنها جزئیات بسیار کوچکی باشند. درواقع با تمرکز روی چیزهای منفی جزئی، از اصل قضیه و موفقیت بهدستآمده غافل میشود.
- این فرد همیشه خود را با دیگران مقایسه میکند و فکر میکند در سطحی پایینتر از آنها قرار دارد. برای مثال ممکن است با خود بگوید: «آنها در طول شب برای کار بیدار نماندهاند؛ پس حتماً مسلطتر و بهتر از من هستند».

چگونه با ایمپاستر یا خودویرانگری خداحافظی کنیم؟
برای رسیدن به آرامش درونی و توقف تخریب عزتنفس خود، این اقدامات کمککننده هستند:
- دربارۀ آن حرف بزنیم: بسیاری از افراد در اطراف ما چنین تجربهای دارند، اما به دلیل همان ترس، دربارۀ آن صحبت نمیکنند. کافی است دربارۀ این حس خود حرف بزنیم تا کلی «من هم» بشنویم. دانستن اینکه تنها نیستیم بهتنهایی باعث آرامش میشود.
- به گفتوگوهای درونی خود توجه کنیم: برای مقابله با این مشکل، باید صداهایی را که در ذهنمان میگذرند بشناسیم؛ صداهایی که استعداد، مهارت و موفقیت ما را زیر سؤال میبرند یا به شانس و عوامل خارجی حواله میدهند. جملات مثبت و منطبق با واقعیت را جایگزین آنها کنیم و به مقابله با آنها بپردازیم.
- خجالت را کنار بگذاریم: اکثر مردم موفقیت خود را جار میزنند. ما هم باید موفقیتهای خود را روی هم انباشته کنیم؛ مهم نیست که چقدر کوچک و پیشپاافتاده به نظر میرسند. از آنها حرف بزنیم و سعی کنیم همزمان، تمام مشکلات، سدها یا چالشهایی را که پشتسر گذاشتهایم در نظر داشته باشیم و کوچک نشمریم.
- خود را با دیگران مقایسه نکنیم: اگر دائم خود را با افراد دیگر مقایسه کنیم، احساس بیکفایتی در درونمان غالب میشود. بهجای این کار روی یادگیری از تخصص و تجربیات آنها تمرکز کنیم.
- اشتباهات خود را ببخشیم و به خود سخت نگیریم: وقتی همهچیز آنطور که میخواهیم پیش نمیرود ناامیدکننده است، اما درعوض دانش و تجربه کسب کردهایم. بهجای اینکه به خاطر هر اشتباهی خود را سرکوب کنیم، باید بر این متمرکز شویم که چگونه این آموختهها را در آینده به کار ببریم.
- از منتور یا روانشناس کمک بگیریم: در شرایط حاد ممکن است برای متوقفکردن این افکار منفی به کمک نیاز باشد. با تمرینها و روشهای یک متخصص میتوان الگوی مخرب آنها را تشخیص داد و با تصویری واقعبینانهتر جایگزین کرد.
- به جنبۀ مثبت این سندرم نگاه کنیم: ما تاکنون از تأثیرات منفی و مخرب آن صحبت کردیم. اما عدهای آن را یک مزیت میدانند و این عقیده، یکی دیگر از دلایلی است که روانشناسان را در سندرم و اختلالدانستن آن دچار تردید میکند. اجازه بدهید در بخش بعد کمی مفصلتر دراینباره صحبت کنیم.
از سندرم ایمپاستر به نفع خود استفاده کنیم
لزوماً نباید همیشه منتظر افزایش اعتمادبهنفس خود بمانیم تا بتوانیم بر چالشها غلبه کنیم. برعکس، گاهی در حین دستوپنجهنرمکردن با این چالشهاست که اطمینان ساخته میشود. سندرم ایمپاستر را هم میتوان به فال نیک گرفت؛ به جای عقبنشینی و صبرکردن برای درمان، از آن بهعنوان انگیزهای برای اقدام و تلاش بیشتر استفاده کنیم.
اجازه بدهید داستان مایکل کاننبروکس (Michael Cannon-Brookes) از بنیانگذاران شرکت نرمافزاری Atlassian را بشنویم. او از وقتی به یاد دارد با ایمپاستر و نشخوارهای ذهنی آن زندگی کرده است، اما رشد و موفقیت زندگی شخصی و کاری خود را مدیون آن میداند.
روزی در توییتر پستی از تسلا میبیند که میگفت میتواند مشکل دائمی نیروی جنوب استرالیا را با یکی از باتریهای بزرگ صنعتی خود حل کند. مایکل بدون فکرکردن سؤالاتی در جواب آن مطرح میکند و آنها را به چالش میکشد که آیا جدی هستند؟ چندساعت بعد ایلان ماسک (Elon Musk) جوابی مفصل به آن میدهد و در طی ۲۴ساعت بعد تعداد زیادی ایمیل و تماس از خبرگزاریهای بزرگ دریافت میکند که تمایل داشتند نظر او را بهعنوان یک متخصص در حوزۀ انرژی بدانند.
مایکل میگوید من در آن زمان حتی فرق باتری قلمی و نیمقلمی ساده را هم نمیدانستم. فکر میکردم گیر افتادهام و بهزودی همه به احمقبودن من پی میبرند. اما بیحرکت نماندم و سعی کردم ظرف یک هفته همهچیز را دربارۀ باتریهای صنعتی و انرژیهای تجدیدپذیر یاد بگیرم. دراینباره با اساتید و افراد حاذق صحبت کردم و بالاخره موفق شدم خود را به سطحی موجه برای صحبت در برنامۀ خبر شبانگاهی ABC برسانم.
ترسیدن از اینکه نکند متقلب و احمق به نظر برسیم باعث میشود که تا میتوانیم یاد بگیریم و خود را بالا بکشیم. فقط نباید از راهنماییخواستن بترسیم و به خود بقبولانیم که این کار خارج از حد توانمان است. مبارزه با سندرم ایمپاستر لزوماً همیشه بهمعنای رفع آن نیست، بلکه میتواند در قالب آگاهشدن از آن باشد. وقتی از آن آگاه باشیم، به جای تسلیمشدن در هر چالشی، برای ارتقای سطح مهارتی و دانشی خود بیشتر تلاش میکنیم.